بیوراسف

لغت نامه دهخدا

بیوراسف. [ وَ اَ ] ( اِخ ) بیوراسب. رجوع به بیوراسب شود. برقی روایت کند از آن جمله که عجم درآن غلو کرده اند از وصف بیوراسف یکی آن است که گفته اند که بیوراسف زمین قاسانی را بازگردانید. ( تاریخ قم ص 75 ). و دیگر از وصف بیوراسف که عجم در او غلو کرده اند آن است که عجم می گویند که فریدون بیوراسف را درریسمان بست. او ریسمان را بکشید و با ریسمان بگریخت. افریدون در پی او برفت. او را یافت بموضعی که امروز برابر قم است و معدن نمک است.... و غایت او نمک شده و در معدن نمک گشته و نمک قم و حوالی از آنجاست. ( تاریخ قم ص 75 ). و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان ص 86 ، 87 ، فارسنامه ابن البلخی ص 11، 34 ، 35 ، مافروخی ص 40، 41، تاریخ کرد ص 115 و تاریخ گزیده ص 87 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس