بیوباریدن. [ ی َ / یُو دَ ] ( مص ) اوباردن. اوباریدن. اوبردن. اوباشتن. ناجاویده فروبردن را گویند که بعربی بلع خوانند. صاحب برهان گوید بفتح ثانی هم آمده است که بر وزن شکم خاریدن باشد و این اصح است ، چه در اصل این لغت باوباریدن بوده است همزه را به یا بدل کرده اند بیوباریدن شده است. و اوباریدن بفتح همزه بمعنی ناجاویده فروبردن و بلع کردن باشد. ( برهان ). فروبردن و بلعیدن. اوباریدن. و این در اصل باوباریدن بود. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). فروبردن. ( از رشیدی ). بلع کردن و ناجاویده فروبردن و اوباریدن. ( ناظم الاطباء ) : کسی کاعدای دین را تیغ تیزش بیوبارید او را گوی ثعبان.
ناصرخسرو.
نهنگی را همی ماند که گردون را بیوبارد چو از دریا برآید جرم تیره رنگ غضبانش.
ناصرخسرو.
پیشنهاد کاربران
درسته فرو بردن یا قورت دادن. پروین اعتصامی: این پلنگ آنگه بیوبارد تو را که تن خاکی زبون دارد تو را