بیواز

لغت نامه دهخدا

بیواز. [ بی ] ( اِ ) بیوازه. ( انجمن آرا ). پیواز. ( رشیدی ).شب پره که آنرا مرغ عیسی گویند و بعربی خفاش. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شپره که بتازی خفاش گویند. ( رشیدی ). مرغ عیسی باشد و آن را خر بیواز نیز گویند. شب پره. ( جهانگیری ). جانوریست که بشب برون آید وشب پرک و شبانور و شب یازه و مرغ عیسی نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). خفاش. ( ناظم الاطباء ). جعل گونه ایست ازمن چه ، خر بیواز بود بمعنی قسم بزرگ این خفاش. ( یادداشت مؤلف ) :
در جهان روح کی گنجد بدن
کی شود بیواز هم فر همای.
مولوی.
|| اجابت. قبول و ایجاب ، و در فرهنگ مولانا محمد کشمیری بمعنی پاسخ مرقوم است. ( جهانگیری ). اجابت. ( صحاح الفرس ). قبول و اجابت. ( رشیدی ). پاسخ و جواب. قبول و پسند. || ساکن و آرام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) شب پره خفاش .

فرهنگ معین

( اِ. ) شب پره ، خفاش .

فرهنگ عمید

= خفاش

پیشنهاد کاربران

بپرس