برهی گر کنی بفردی خو
از حسود و خسور و ننگ بیو.
سنائی.
بیو. [ بیوْ ] ( اِ ) کرمکی باشد که جامه پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مصحف بید. ( حاشیه برهان چ معین ). بید. پت. ( یادداشت مؤلف ): العث ؛ بیو خوردن پشم را. عثه. ( تاج المصادر بیهقی ) :
شهاب قلاووز تو دیو به
به پشم زنخدانت در بیو به.
پوربها.
ز عدلش گرگ با صد حیله و ریونهان گردد به پشم میش چون بیو.
فخری.
ز عنکبوت فلک رشته های آتش رنگ بتافت وز تف آن بر گلیم شب زد بیو.
آذری.
|| بمعنای ارژن که نام درختی است. رجوع به ارژن شود.بیو. [ ی ُ ] ( اِخ ) ژان باتیست ( 1862 - 1774 م. ). فیزیکدان فرانسوی. اطلاعاتش وسیع بود و در پیشرفت ریاضیات و نجوم و تاریخ علم سهمی دارد. از 1800 م. استاد کولژ دو فرانس بود. قانون بیو در باب نور قطبیده معروفست. به اتفاق ساوار قانون معروف به قانون «بیو - ساوار» را در باب تأثیر جریان برق بر میدان مغناطیسی بیان نمود. || پسرش ادوارد کنستان بیو ( 1850 - 1803 م. ) چین شناس بود. ( دائرة المعارف فارسی ).