بیهودن
لغت نامه دهخدا
بیهودن. [ ب َ / ب ِ دَ ] ( مص ) بمجاورت آتش زرد گشتن و نزدیک رسیدن بسوختگی. ( یادداشت مؤلف ). برهودن. ( صحاح الفرس ). نزدیک به سوختن رسیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به برهود و برهودن شود. || بریان کردن. ( آنندراج ). برشته کردن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید