بیهنگام شدن

لغت نامه دهخدا

بیهنگام شدن. [ هََ/ هَِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دیروقت بودن. نابهنگامی.
- بیهنگام شدن روز ؛ نزدیک شب رسیدن آن. ( یادداشت مؤلف ) : چون از خواب بیدار شد روز بیهنگام شده بود... گفت امشب باز جای شوم و آنگه فردا بطلب چیزی میروم. ( ترجمه طبری بلعمی ص 37 ).... گفت امروز بی هنگام شد فردا بیایم و هر دو با هم بگردیم [ جنگ کنیم ]. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس