بیهشیه

لغت نامه دهخدا

( بیهشیة ) بیهشیة. [ ب َ هََ شی ی َ ] ( اِخ ) بیهسیة. گروهی از خوارج و از یاران بیهش ( بیهس ) ابن الهیصم بن جابر باشند. گویند: ایمان عبارتست از اقرار و علم بوجود خداوند و آنچه پیمبر آن راآورده است پس کسی که درباره شیئی در تردید باشد و حلال آن از حرام نشناسد کافر است زیرا تفحص و جستجوی این قبیل امور برای کشف حقیقت برای چنین کسی لازم بوده است و طریق جستجوی حق نپیموده است و گفته اند تا زمانی که کس را نزد امام نبرده اند و امام حدی بر او جاری نکرده نمیتوان او را کافر شناخت و او آمرزیده است. و گفته اند حرام فقط در مورد این آیه است که : «قل لااجد فیما اوحی الی محرماً علی طاعم ». ( قرآن 145/6 ). و نیز میگویند چون امام کافر شود رعایا هم کافر گردند خواه امام حاضر باشد و خواه غایب. و هم گفته اند که کودکان در ایمان و کفر تابع پدران خود باشند و همچنین گفته اند مستی که از شراب حلال عارض شود گفتار و کردار شارب آن بخشوده باشد بخلاف مستی که بر اثر شراب حرام عارض شده باشد و نیز میگویند مستی با ارتکاب گناه کبیره کفرست. این فرقه با طایفه قدریه در نسبت دادن افعال بندگان بخودشان موافقت دارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 125 ). رجوع به بیهسیة و ابوبیهس شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس