تلقی کند/فرض کند/تصور کند
من دنبال املای درست بینگارد میگشتم. بین بانگارد و بیانگارد و بینگارد شک داشتم که بینگارد مثل اینکه درست تره.
من دنبال املای درست بینگارد میگشتم. بین بانگارد و بیانگارد و بینگارد شک داشتم که بینگارد مثل اینکه درست تره.
من دنبال املای سوم شخص انگاریدن میگشتم. او بیگارد یا او بانگارد با او بیانگارد! بینگارد مثل اینکه درست تره.
انگارشتن
انگاریدن
تلقی کند؛ فرض کند
انگارشتن
انگاریدن
تلقی کند؛ فرض کند
تصور کند
بینگارد:تصور کند
فرض کند تصور کند
نگاه میکند
به حساب آورد/به شمار آورد