بینجیدن

لغت نامه دهخدا

بینجیدن. [ ی َ جی دَ ] ( مص ) انجیدن. بیختن. || اسیر شدن و گرفتار شدن و درمانده و بیچاره شدن. || بی صبر و بی تحمل شدن. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس