بینابین

/beynAbeyn/

معنی انگلیسی:
halfway, in the middle, borderline, compromise, intermediary, intermediate, median, medium, halfway, in the middle

لغت نامه دهخدا

بینابین. [ ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] ( ق مرکب ) بین بین. میانه خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بین بین شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) معتدل میانه رو حد وسط بین بین .

فرهنگ معین

(بَ یا بِ بِ ) [ ع - فا. ] (ق مر. ) میانه ، حد وسط ، بین بین .

فرهنگ عمید

میانه، معتدل، حد وسط.

واژه نامه بختیاریکا

بین؛ روبرو؛ مقابل

پیشنهاد کاربران

این تلفظ نه عربی نه فارسی ودر متون کهن وجود ندارد و در اصل: بَینَ هذا و بَینَ ذاک
با کثرت تداول اختصار شد به = بَین وَ بین ( باسکون نون ) وبا سرعت تلفظ شد= بَینُوبَین.
معنی در حسب مورد استفاده:
...
[مشاهده متن کامل]

نه این طرف نه اون طرف ( بی طرفی ) .
یه کم از این ویه کم از اون ( برای جواب پرسیدن احوال )
. . .

بینابین: میانگین.

بپرس