بیمایگی

/bimAyegi/

لغت نامه دهخدا

بیمایگی. [ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی مایه. افلاس و احتیاج. ( آنندراج ). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی. ( ناظم الاطباء ). نداشتن مایه. نداشتن سرمایه. ( یادداشت مؤلف ) :
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم درین خانه همسایگی.
سعدی.
|| نداشتن علم و فضل. نداشتن علم و ادب و صنعت. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی بی مایه .افلاس و احتیاج. فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی .

فرهنگ عمید

۱. فرومایگی.
۲. تهیدستی، بینوایی.

مترادف ها

frailty (اسم)
سستی، نا استواری، بیمایگی، نحیفی، خطایی که ناشی از ضعف اخلاقی باشد

superficiality (اسم)
بیمایگی، سطحی، دانش سطحی

فارسی به عربی

ضعف

پیشنهاد کاربران

بپرس