بیمارگون

لغت نامه دهخدا

بیمارگون. ( ص مرکب ) بیمارسان. بیمارگونه. بیمارون. به رنگ بیمار. ( آنندراج ).کسی که بواسطه ناخوشی رنگش برگشته باشد. ( ناظم الاطباء ). همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام.
- بیمارگون شدن ؛ همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام :
چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

بیمار سان . بیمار گونه . بیمار ون . برنگ بیمار . کسیکه بواسط. ناخوشی رنگش برگشته باشد .

فرهنگ عمید

کسی که از ناخوشی رنگش زرد شده باشد، بیمارمانند، رنجور: چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس / مر او را همی لاله تیمار دارد (ناصرخسرو: ۳۷۴ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس