بیماردار. ( نف مرکب ) مریض دار. که او را بیمار و رنجور باشد. || آنکه متعهد خدمت بیمار باشد. ( آنندراج ). پرستار و مواظب شخص بیمار. ( ناظم الاطباء ). پرستار. پرستان. بیماروان. بیماربان. ( یادداشت مؤلف ) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست.
صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کسی که بیمار دارد . ۲ - آنکه از بیمار مواظبت کند پرستار.
فرهنگ عمید
کسی که در خانه بیمار دارد یا از بیمار پرستاری می کند.