بیمارخانه

لغت نامه دهخدا

بیمارخانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) بیمارستان. درمانخانه.خانه و عمارتی که در بعضی شهرها بسازند و بیماران را در آنجا برند و طبیب دیوانی بمعالجت ایشان پردازد و بعربی دارالشفا خوانند و بیمارسان مخفف بیمارستان و مارستان معرب آن. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ). مریضخانه. دارالمرضی. شفاخانه. ( یادداشت مؤلف ). مریضخانه و بیمارستان. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به مجموعه مترادفات و نیز رجوع به دارالشفاء و مریضخانه شود.

فرهنگ فارسی

بیمارستان . درمانخانه . خانه و عمارتی که در بعضی شهر ها بسازند و بیماران را در آنجا برند و طبیب دیوانی بمعالجت ایشان پردازد و بعربی دارالشفا خوانند و بیمارسان مخفف بیمارستان و مارستان معرب آن .

پیشنهاد کاربران

بیمارخانه ؛ مریضخانه. بیمارستان. ( ناظم الاطباء ) . مستشفی.

بپرس