چو دیو از زحمت مردم گریزان
فتان خیزان تر از بیمارخیزان.
نظامی.
فریبنده چشمی جفاجوی و تیزدوابخش بیمار و بیمارخیز.
نظامی.
شده گرم از نسیم مشک بیزش دماغ نرگس بیمارخیزش.
نظامی.
- تن بیمارخیز ؛ آنکه غالباً بیمار و علیل و رنجور است. آنکه در حال نقاهت باشد : [ خمر ] رنجگی بافراط را بنشاند و تن بیمارخیز را باز عادت برد. ( الابنیه عن حقایق الادویه ).دل تاریک روزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد.
نظامی.