بیمار بان

لغت نامه دهخدا

بیماربان. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) بیماردار. بیماروان. پرستار. ( یادداشت مؤلف ). بیمارپرست.

فرهنگ فارسی

بیمار دار . بیمار وان . پرستار بیمار . بیمار پرست .

پیشنهاد کاربران

بپرس