هم امروز از پشت بارت بیفکن
میفکن بفردا مر این داوری را.
ناصرخسرو.
|| موکول کردن : میفکن به فردا مر این داوری را.
ناصرخسرو.
|| دور انداختن. ترک گفتن. ( یادداشت مؤلف ) : بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی
بیاکنی به پلیدی ماهیان تو گژار.
بهرامی.
|| منعقد ساختن. ( یادداشت مؤلف ). برقرار کردن :... بحصار اندر شد و ایشان را [ پیروان مسیلمه را ] گفت حیلت کردم تا صلح بیفکندم. ( ترجمه طبری بلعمی ).