بیفشردن

لغت نامه دهخدا

بیفشردن. [ ی َ ش ُ دَ ] ( مص ) افشردن. فشردن. چیزی را محکم در پنجه فشردن :
برانگیخت از جای شبرنگ را
بیفشرد بر نیزه بر چنگ را.
فردوسی.
بعضی از آن بخورد و بعضی را ذخیره در جایی نهاد و خوشه ای چند از انگور بیفشرد. ( قصص الانبیاء ص 183 ). رجوع به افشردن شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس