بیغ

/biq/

لغت نامه دهخدا

بیغ. [ ب َ ] ( ع مص ) غلبه کردن خون و بجوش آمدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جوشش خون و پیدا گشتن آن در رگها. ( از لسان العرب ). شوریدن خون. ( تاج المصادر بیهقی ). فشار خون. غلبه دم. اشتداد دم. ( یادداشت مؤلف ). نمایان شدن سرخی خون در بدن خصوصاً بر روی لبها. ( از لسان العرب ). || هلاک شدن. ( منتهی الارب ). || بیغت به ؛ فروماندم در راه بسببی. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

غلبه کردن خون و بجوش آمدن . جوشش خون و پیدا گشتن آن در رگها . شوریدن خون.

پیشنهاد کاربران

بپرس