بیظ
لغت نامه دهخدا
بیظ. [ ب َ ] ( ع مص )فربه شدن پس از لاغری. بوظ ( معتل العین واوی ). ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). رجوع به بوظ شود. || بوظ. افکندن مرد منی را در زهدان. ( از لسان العرب ). افکندن آب را در زهدان. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید