- بیض السمک ؛ تخم ماهی. اشبل. ( یادداشت مؤلف ).
|| خایه مرغ. ( ترجمان جرجانی ). تخم مرغ.
- بیض الاوز ؛ خایه مرغابی.
- بیض البط ؛ خایه قاز، مرغابی.
- بیض الحباری ؛ خایه کبک.
- بیض الحجل ؛ خایه کبک.
- بیض الحمام ؛ خایه کبوتر.
- بیض العصافیر ؛ بیضه گنجشک. خایه گنجشک.
- بیض النعام ؛ خایه شترمرغ. ( از اختیارات بدیعی والفاظ الادویه ).
- بیض حمام ؛ نوعی خرما ( وجه تسمیه آنکه شبیه به تخم کبوتر است ). ( از دزی ج 1 ص 135 ).
- بیض مسلوخ ، بیض مسلوق ؛ تخم مرغ جوشانیده یا بریان کرده. ( الفاظ الادویه ).
|| مغز.
- بیض الریح ؛ تخمهایی که بارور نشده است. ( از دزی ج 1 ص 135 ).
- بیض الشلجم ؛ مغز شلغم.
- بیض القنبیط ؛ مغز ترب.
- بیض الکرنب ؛ ( از قانون بوعلی چ طهران ص 341 )؛ مغز کلم. ( از دزی ج 1 ص 135 ).
- بیض کمون ؛ تخم گشنیز.
|| آماس دست اسب و هو من العیوب الهینة. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). آماس که در دست اسب باشد. ( مهذب الاسماء ). برآمدگی است بشکل ورم یا غده در دست اسب و از عیوب ناچیز است. ( از لسان العرب ).
بیض. ( ع ص ، اِ ) ج ِ بَیوض. ( اقرب الموارد ). رجوع به بیوض شود : حدود بیض را با خدود بیض مضاف کنند. ( جهانگشای جوینی ). || ج ِ ابیض. ( منتهی الارب ). سپیدها. در بیت ذیل معنی مفرد کلمه مرادست چنانکه در کلمه سود نیز :
چون بزاید در جهان جان وجود
بس نماید اختلاف بیض و سود.
مولوی.
- ایام البیض ؛ سیزدهم وچهاردهم و پانزدهم ماههای قمری است. رجوع به ترکیب ایام البیض ذیل ایام شود : از زمان آمدند بهر ثنات
جمعه و بیض و قدر و عید و برات.
خاقانی.
- بیض الثیاب ؛ سپیدجامگان. مقنعة. رجوع به سپیدجامگان و مقنعه شود.بیض. [ ب ُ ی ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بَیوض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به بیوض شود. || ج ِ بائضة. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بائضه شود.
بیض. [ ب َ ] ( ع اِ ) بیوض. ج ِ بیضة. ( از لسان العرب ). رجوع به بیضة در تمام معانی شود.
بیض. [ ب َ ] ( ع مص ) افتادن نصال بُهْمی ̍. ( از اقرب الموارد ). یقال : باضت البهمی ؛ یعنی نصال افکند گیاه بهمی و آن پیکان مانندی است که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد. ( منتهی الارب ). || غالب آمدن در سپیدی. ( از یادداشت مؤلف ). غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). یقال : باض فلان فلاناً؛ یعنی غالب آمد او را در سپیدی. || آماس کردن دست اسب. ( منتهی الارب ). ورم کردن دست اسب که بشکل تخم مرغی باشد. ( از اقرب الموارد ). ورم کردن دست اسب. ( تاج المصادر بیهقی ). || خایه نهادن ماکیان.( منتهی الارب ). خایه کردن مرغ. ( تاج المصادر بیهقی ).تخم افکندن. ( از اقرب الموارد ). تخم کردن. تخم نهادن. || سخت شدن گرما. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). شدت یافتن گرما. ( از اقرب الموارد ). || باریدن ابر. ( از اقرب الموارد ): باض السحاب ؛ بارید ابر. ( منتهی الارب ). || اقامت کردن در جای. ( از اقرب الموارد ): باض بالمکان ؛ اقامت کرد در آن جا. ( منتهی الارب ). || رفتن تری چوب و خشک گردیدن آن. ( آنندراج ). خشک گردیدن چوب. ( از اقرب الموارد ): باض العود؛ رفت تری آن چوب و خشک گردید. ( ناظم الاطباء ). || فرار کردن از کسی. ( از لسان العرب ). || زرد شدن سبزه و افکندن میوه و خشک شدن آن بر روی زمین. ( لسان العرب ).بیشتر بخوانید ...