بیشه

/biSe/

مترادف بیشه: اجم، جنگل، جنگلزار، کنام، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان

معنی انگلیسی:
grove, stand, thicket, wood, wood lot, woodland, coppice

لغت نامه دهخدا

( بیشة ) بیشة. [ ش َ ] ( معرب ، اِ ) ( ازاسپانیایی ) شرم مرد. آلت مرد. ( از دزی ج 1 ص 135 ).

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) بیش. بئشة. وادیی است شیرناک به یمن. و این کلمه فارسی را ابناء فارس بدانجا برده اند. ( منتهی الارب ). مأسده ای در راه یمامه. وادیی از اودیه یمن. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به بیش شود.

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) موضعی است میان مکه و مصر. ( از معجم البلدان ).

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) از اعمال مکه پایین یمن. فاصله آن تا مکه پنج مرحله است. ( از معجم البلدان ).

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) از دیار بنی سلول و در آن بطنهایی از خثعم و هلال و سواءةبن عامربن صعصعة و سلول و عقیل و ضباب و قریش اند. ( از معجم البلدان ).

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) فرعی از قحطان از عسیر از قبائل حجاز. ( از معجم قبائل العرب ).

بیشة. [ ش َ ] ( اِخ ) دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. 300 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
بیشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) زمینی غیرمزروع که درختان و نی و دیگر رستنیها در آنجا تنگ درهم آمده و صورت حصاری بخود گرفته است. بعربی اجم گویند. ( برهان ). جنگل. ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). اجمة. ( زمخشری ). ایکة. ( ترجمان القرآن ). خفیة. عرین. عرینة. غابة. غمیس. غیضة: خِدر؛ بیشه شیر. خیس ؛ بیشه شیر. خیسة؛ بیشه شیر. عفرین ؛ بیشه شیر. غیل ؛ بیشه شیر. ( منتهی الارب ) :
خدنگش بیشه بر شیران قفص کرد
کمندش دشت بر گوران خباکا.
دقیقی.
و از مغرب این کوهستان [ کوهستان ابوغانم به کرمان ] روستائیست که آن را رودبار خوانند، همه بیشه است و درختان و مرغزارها. ( حدود العالم ).
بمانده به بیشه درون خوار و زار
نیایش همی کرد با کردگار.
فردوسی.
ندارد کسی تاب من روز جنگ
نه در بیشه شیر و بدریا پلنگ.
فردوسی.
سیاوش از آن دل پراندیشه کرد
روان را از اندیشه چون بیشه کرد.
فردوسی.
از فزعش در همه ولایت سلطان
شیر نیاید ز هیچ بیشه بهامون.
فرخی.
در بیشه بگوش تو غریدن شیران
خوشتر بود از رود خوش و نغمه قوال.
فرخی.
میان بیشه او گم شدی علامت پیل
گیاه منزل او بستدی سلیح سوار.
فرخی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیستان، نیزار
( اسم ) ۱ - نیزار نیستان . ۲ - جنگل کوچک ۳ - سازی است از نی که شبانان نوازند
دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ٠

فرهنگ معین

(ش ِ ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - نیزار، نیستان . ۲ - جنگل کوچک .

فرهنگ عمید

۱. نیستان، نیزار.
۲. جنگل کوچک.
۳. جای پردرخت.
۴. (موسیقی ) نوعی ساز بادی از خانوادۀ نی.

فرهنگستان زبان و ادب

{thicket} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] پوشش گیاهی متراکمی از درختان کوتاه و درختچه ها و بوته ها

گویش مازنی

/bishe/ جنگل – جنگل انبوه و پردرخت & از روستاهای شهرستان قائم شهر

واژه نامه بختیاریکا

دار دُو؛ دارِستُو؛ دارگه؛ لِر

دانشنامه عمومی

بیشه (سربیشه). بیشه یک روستا در ایران است که در دهستان درح شهرستان سربیشه واقع شده است. [ ۱] بیشه ۲۲۵ نفر جمعیت دارد.
عکس بیشه (سربیشه)

بیشه (شهر). بیشه ( به عربی: مدینة بیشة ) ، شهری است در کشور پادشاهی عربستان سعودی واقع در شبه جزیره عربستان. «شهر بیشه» در وادی بیشه بین مکه و نجران و در منطقهٔ عسیر واقع شده است، ویکی از مراکز مهم تجارتی و زراعتی منطقه است، و دارای یک باند فرودگاه داخلی است.
«بیشه» یکی از شهرهای قدیمی وادی بیشه در شبه جزیره عربستان است، قبائل مشهوری در این وادی زندگی می کرده أند، و آثارهای گوناگونی از آنها در وادی بیشه برجای مانده است، شهر بیشه مسکن أصلی قبائل: خشعم، وهلال و سواءة بن عامر بن صعصعة، وعقیل، والضباب و قریش بوده است. وادی بیشه دارای جنگلهای أنبوه وفراوانی بوده است، ومأوای جانوران درنده مانند:گرگ، شیر، پلنگ، کفتار، غیره بوده أست. در این مورد شاعر مشهور و جاهلی السمهری می سراید:
عکس بیشه (شهر)

بیشه (مجارستان). بیشه ( به مجاری: Bisse ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیهٔ شیکلوش واقع شده است. [ ۱] بیشه ۱۳٫۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲۵۲ نفر جمعیت دارد.
عکس بیشه (مجارستان)عکس بیشه (مجارستان)عکس بیشه (مجارستان)عکس بیشه (مجارستان)

بیشه (نهبندان). بیشه روستایی در دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا کمتر از ۳ خانوار بوده است. [ ۱]
عکس بیشه (نهبندان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

عرین, جنگل, نیستان

مترادف ها

forest (اسم)
بیشه، جنگل

wood (اسم)
چوبی، چوب، بیشه، درختستان، هیزم، جنگل

bosk (اسم)
بته، بوته، بیشه

grove (اسم)
بیشه، درختستان

thicket (اسم)
بیشه، زاغه، درختزار انبوه

glade (اسم)
بیشه، درختستان، خیابان یا کوچه جنگل، سبزه میان جنگل، فضای میان جنگل

bosquet (اسم)
بیشه، درختستان، پارک یا باغ

bosket (اسم)
بوته، بیشه، درختستان، پارک یا باغ

brake (اسم)
بیشه، درختستان، ترمز

coppice (اسم)
بیشه، هیمه زار

brushwood (اسم)
بوته، بیشه، خس

holt (اسم)
بیشه، بیشه واقع بر روی تپه

shaw (اسم)
بیشه، درختستان، ردیف درختان

فارسی به عربی

بستان , خشب , غابة , فسحة , کابح

پیشنهاد کاربران

بیشه؛ سرزمین وسیع
بیژن؛ بیشن، بیشه دار
بیشاپور؛ بیشه ی شاهپور ، سرزمین فرزند شاه
بیجه؛ بیشه، سرزمین وسیع.
اصطلاح باج دادن و باج گرفتن نیز در قدیم الایام برای زمانی بود که کاروان های تجاری قصد عبور از بیشه و سرزمین های دیگر را داشتند. بر همین مبنا حتی شهری به نام باجگیران نیز در کشور خودمان داریم. از این کلمه در اصطلاح رایج امروزی تحت عنوان بیجک در محموله های پستی نیز در حال استفاده می باشد. بیجک و شماره بیجک به فاکتورهایی که نوع جنس و تاریخ ارسال و مبلغ پست و این چیزها در اون ذکر گردیده است گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

البته با کلمه ی بیچه در رشته ی باغبانی و در زبان های محلی نباید اشتباه گرفته شود . کلمه ی بیچه منشعب از کلمه ی پِی جه یا پِی جَست به جوجه درخت یا شاخه ای که از پی یا ریشه درخت جَست می زند و خیز برمیدارد و رشد می کند.
کلمات دیگری که منشعب از کلمه ی بیجه می باشد فراوان است مثل؛
بیژن؛ بیشَن، بیشه دار.
بیجار؛ بیشه آر، بیشه ی انرژی، سرزمین انرژی
آذربایجان ؛ آذر بایشان= آذربیشه به مفهوم سرزمین نور
بجنورد؛ بیژن یورد، یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی بیژن یورد که در طی فرآیند زمان دچار تغییرات آوایی و نهایتاً نگارشی در ریخت این کلمه گردیده است. بیژن یورد، بیژنورد بوژنورد بوجنورد بجنورد
بیژن یورد؛ سرزمین بیژن، یِر با ترجمه امروزی در زبان ترکی یعنی زمین و با مفهوم خود کلمه یعنی یاری دهنده یاری گر.
یورد و یارد یک کهن واژه مشترک، به جای مانده از زمانهای قدیم در زبانهای امروزی جوامع بشری می باشد. که در زبان انگلیسی و ترکی امروزی در حال استفاده می باشد.
یارد؛ سرزمین قلمرو خاک حیاط میدان
یارد؛ زمینی که یاریگر انسان هست در زندگی تحت عنوان وطن
یاردان؛ یاری دهنده، یاری گر، آریا، آر دهنده، انرژی بخش
ایران؛ آر یِر سرزمین انرژی
تفاوت یورد و یارد به خاطر ذات حرف و و حرف آ در دو کلمه هست که ذات حرف و در کلمات نشان دهنده یک روند و جریان رو به پایین یا بالا و سرازیری و رو به سقوط و صعود و ذات حرف آ در کلمات تعالی بخش و رو به افزایش هست، یورد اسم هست و یارد نوع عمل و کارِ اون یورد رو مشخص می کند. یورد یعنی زمین زیر پا و یارد یعنی زمینی که یاری دهنده انسان تحت عنوان وطن شناخته می شود و تن و بدن و جسم و جانش از اون یارد، یاری گرفته و ساخته می شود. محدوده مشخصی از یک حیاط یا سرزمین، از یک وسعت بسیار بزرگتر تحت عنوان ایران با مردمان آریایی، اصطلاحاً یارد گفته می شود. و همین الان هم ترک زبان های ما به زمین یِر می گویند. یِر هم یعنی یاری گر. کلمه ایران هم از همین دو مفهوم شکل گرفته است. یعنی یِر و آر که می شود آریا و ایران. یعنی سرزمین انرژی.
آر= انرژی، حرارت،
مثل ترکیب دو کلمه ی ؛ آر یر=ایران
مثل ترکیب ؛ آر ژن=انرژی، ژنراتور، ژنرال
آرارات؛ آراراست، آراسته شده، اُستوار، راست، روستا، رُستن، رُشد، رشید،
آگِر= گرمای آتش، آگرین، گرند، گراندیک، پارس گراندیک. در گویش کردهای کرمانشاه به آتش آگر می گویند. و آگِر نمایانگر بُعد گرمای آتش و گردش و گردیدن و انتقال انرژی آتش می باشد.
آگرین نامی دخترانه به مفهوم دختر پر شور و حرارت، ( در حال استفاده در کرمانشاه و سنندج )
کلمه ی آگر و گَرم و چَرم در عالم واقع به صورت مستقیم مرتبط با کلمه ی انرژی می باشد. به گونه ای که کلمه ی گرم، منشعب از گرا و گرایش و گردیدن و گردش به مفهوم انتقال و حرکت انرژی مفهوم می رساند. و کلمه ی چَرم که در نمود عالم واقع برای پوست حیوانات قابل استفاده است جهت حفظ گرمایِ انرژی مفهوم دارد. در تعریف ساده گرما نمایانگر انتقال انرژی و چرم، چاره ی طبیعت برای جلوگیری از شارش و حفظ نمودن گرما می باشد.

آر؛ در کل هر کلمه ای که آر در اون استفاده شده باشد به مفهوم نیرو و انرژی و قدرت می باشد. مثل پندار گفتار کردار. گرفتار، دمار، آرتش، آراسته، آرزو، آراز، آرمان، اروند ، آرامش، آره، آری، آریا، آریان، آرد، اَرده، آروات، اروتیک، آرماتور، آرمادلو، آرمیچر، آروس، آریس، عروس، آرامی، عربی، عارابستان، عراق و اراک، ارکان، آریزونا، آرتین، آرتور، آرمین، آرارات، آرد، ارده، آراد، اردشیر، آرماگدون، و فراوان از این دست کلمات که هر کدام در جایگاه کاربردی خودشان توضیح خاص خودشان را دارند.

در لکی
بیشه:وِیشَه
این دو واژه را نباید با هم اشتباه گرفت:
جنگل ( Forest )
بیشه ( Jungle )
زبان های آلمانی و اسپانیایی و ایتالیایی و پرتغالی و پارسی و . . . تماما زبانهای از خانواده هندو اروپای هستند گویا هست که این واژه متعلق به زبانهای هندو اروپایی هست.
زبان سومری هم از خانواده زبانهای سومری هست و هیچ زبانی ادامه راه آن نبوده است و این زبان مانند زبان ایلامی زبان های منقرض شده و تک خانواده هستند پس گفتن این که تُرکی زبان ادامه سومری هست خنده دار و جعل است.
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های اورالی هم همیشه تحت تاثیر زبانهای هندو اروپایی بودند و زبان تورکی یک زبان از خانواده آلتایی است.

Spinney
ریشه ی واژه ی مئشه و #بیشه در فارسی✅
همان بیشه در در فارسی است اما نمیتواند فارسی باشد به این واژه هم رحم نکردند و پهلوی بازار در آوردند
این واژه در زبان های اورالیک بسیار دیده شده است بعد آن در زبان های اسپانیایی و جرمنیک و رومانیایی دیده شده است. ♦️
...
[مشاهده متن کامل]

تمامی واژگان زیر در این زبان ها دقیقا به معنی جنگل است و در فارسی به معنی جنگل با درختان کوچک است.
نمونه ای از کلمات دقیقا به معنی جنگل :
زبان سوئومی ( فنلاندی اورالیک ) : metsa
زبان وپسین ( اورالیک ) : mec
زبان ورو ( فنلاندی اورالیک ) : mots
زبان والن ( رومانی ) : bwes
زبان فلاندری غربی ( اورالیک ) : bus
زبان ساموگیتی ( زیر شاخه لیتوانیایی هند و اروپایی ) : mede
زبان ندرساکسیس ( آلمانی ) : bos
لوگزامبورگی ( آلمانی ) : besch
زبان لیوینکارجالا ( اورالیک ) : meccy
زبان لیمبورگز ( آلمانی ) : bos
لیتوانیایی ( اسلاوی ) : miskas
زبان سوواهیلی ( زبان آفریقایی - نیجرکونگو ) : msito
زبان فریسین ( آلمانی ) : bosk
زبان اسپانیولی : bosque
زبان کاتالانی : bosc
زبان اتریشی : viesca
زبان ترکی آذربایجانی : meşə
زبان فارسی ( جنگل با درختان کوچک ) : بیشه
تازه این نمونه ی کوچکی بود دسترسی به زبان های آفریقایی و بسیار از زبان های دیگر ندارم.
از آن جایی که نمایان است نمیتوان با یک زبان ریشه را بیان کرد زیرا وسعت بسیار زیادی دارد و بر روی مبل نشستن و پهلوی گفتن این واژه کار احمقان است.
این واژگان جز تاریخ و هویتمان هستند و اصالت ما هستند و باید حافظ آن ها باشیم گرچه من قادر به ریشه یابی این واژه نشدم هر کسی که خواستار ریشه یابی این واژه است باید بتواند از زبان های اورالیک و جرمنیک و حتی آفریقایی و رومانیایی اطلاعات داشته باشد.

بیشه =جنگل کوچک
زمینی است ک در آن به طور طییعی گیاهان خودرو و درخت روییده باشد
بیشه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "بیشه " می نویسد : ( ( بیشه در پهلوی در ریخت وشگ wēsāg بکار می رفته است ) )
( ( ز بیشه ببردم ترا ناگهان
گریزنده ز ایوان و از خان و مان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 301. )
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان ترکی به بیشه ، "مئشه" و به بیشه زار "مئشه لیک، گفته می شود .

بیشم

بپرس