بیش زور

لغت نامه دهخدا

بیش زور. ( ص مرکب ) بسیارزور. بنیرو. قوی. با قوت بسیار : جوانی ببدرقه همراه من بود سپرباز چرخ انداز سلحشور و بیش زور که به ده مرد توانا کمان او را بزه کردندی. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

بسیار زور . بنیرو ٠ قوی . با قوت بسیار .

پیشنهاد کاربران

بپرس