بیسار
مترادف بیسار: بهمان، فلان
لغت نامه دهخدا
بیسار. [ ب َ ] ( ع اِ ) بیصار. ( دزی ج 1 ص 135 ). رجوع به بیصار شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
نمونه: به یارو گفتم اگر فُلانی بیاد بَهمان میکنم بعد بیسار میشه بعد باید پلیس بیاد داستان را جمع کنه.
اینجا �یارو، فلانی، بهمان، بیسار� همه مجهول اَستندیا برای اشاره به چیزی که از قبل برای شنونده آشنا و تعریف شده است به کار میرود.
اینجا �یارو، فلانی، بهمان، بیسار� همه مجهول اَستندیا برای اشاره به چیزی که از قبل برای شنونده آشنا و تعریف شده است به کار میرود.
فلان و بسیار درسته