بیرون نشستن

لغت نامه دهخدا

بیرون نشستن. [ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) پلقیدن. پلغیدن. جحوظ. بیرون خیزیدن.بیرون خاستن. ( یادداشت مؤلف ). برآمدن از جای : و هرگاه که مسترخی شود [ عضله های عصب مجوف چشم ] چشم بیرون نشیند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). باب دهم... اندر بیرون نشستن چشم نه بسبب استرخاء عصب مجوف. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و گاه باشد که زنان را بسبب صعبی درد زادن چشم بیرون نشیند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

پلقیدن ٠ پلغیدن ٠ جحوظ ٠ بیرون خیزیدن ٠ بیرون خاستن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس