بیرون خاستن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) پلقیدن.بیرون خزیدن. بیرون خیزیدن. جحوظ. بیرون آمدن و برجسته شدن ( بیشتر به طور ناگهانی و بر اثر حادثه ). رجوع به بیرون خزیدن و بیرون خیزیدن و بیرون خزیده شود.