بیرون انداختن


معنی انگلیسی:
dump

لغت نامه دهخدا

بیرون انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) خارج افکندن. طرح. || جدا کردن. بریدن : خرطوم پیلی را بشمشیر بیرون انداخت. ( تاریخ سیستان ).

فرهنگ فارسی

خارج افکندن ٠ طرح ٠ یا جدا کردن ٠ بریدن ٠

مترادف ها

sputter (فعل)
بیرون انداختن، با خشم ادا کردن، با خشم سخن گفتن، تف پراندن، تند و مغشوش سخن گفتن

eject (فعل)
دفع کردن، پس زدن، بیرون انداختن، معزول کردن، بیرون راندن

bounce (فعل)
پریدن، گزاف گویی کردن، بالا جستن، پس جستن، بیرون انداختن، مورد توپ و تشر قرار دادن

throw out (فعل)
بیرون انداختن

expel (فعل)
بیرون انداختن، خارج کردن، بزور خارج کردن

excrete (فعل)
دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن

extrude (فعل)
تبعید کردن، دفع کردن، بیرون انداختن، بیرون آمدن، از قالب دراوردن

فارسی به عربی

ارجاع , اطرد , اقذف , تغوط

پیشنهاد کاربران

- بدرانداختن ؛ بیرون انداختن :
گر ز شروان بدرانداخت مرا دست وبال
خیروان بلکه شرفوان به خراسان یابم.
خاقانی.
بیرون راندن

بپرس