دیکشنری
مترجم
بپرس
بیروشی
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
بیروشی. [ رَ وِ ] ( حامص مرکب ) بی رَوِشْنی. وی روشنی. بیراهی. بی ادبی. بیرسمی. خلاف ادب.
فرهنگ فارسی
روشنی . وی روشی . بیراهی . بی ادبی . بی رسمی . خلاف ادب .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها