بیروستایی عید کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عیش بی مخل و بیمدعی. ( انجمن آرا ) : بسی کوشیدم اندر پادشایی که تا عیدی کنم بیروستایی.نظامی.رجوع به بیرستای عید شود.