بیروز. ( ص مرکب ) ( از: بی + روز ). بدبخت. ( ناظم الاطباء )
بیروز. ( اِ ) فیروزه. سنگی باشد سبزرنگ شبیه به زمرد لیکن بسیار کم بها و کم قیمت. ( برهان ) ( از رشیدی ). سنگی باشد سبزرنگ و بعضی گفته اند شیشه کبودرنگ که به پیروزه مشتبه شود. ( انجمن آرا ) :
چنان مستم چنان مستم من امروز
که فیروزه نمیدانم ز بیروز.
مولوی.
رجوع به فیروزه شود.