بیرو

لغت نامه دهخدا

بیرو. ( اِ ) پیرو. کیسه و خریطه زر و پول و غیر آن. ( برهان ). کیسه و خریطه را گویند که در آن زر و امثال آن نهند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به پیرو شود.

بیرو. ( ص مرکب ) ( از: بی + رو ) بیشرم. پررو. کنایه از مردم بی انفعال و بی آزرم و کسی که سخنان ناخوش به روی کسی میگوید. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). کنایه از مردم بی انفعال و آزرم که سخنان ناخوش بر روی آدمی گویند و از بدی شرم نکنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بی مروت. ( غیاث ). بی حیا. بی چشم و رو. رجوع به رو و ترکیبات آن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو . ۲ - ( اسم ) کیسه کیس. پول .
پیرو . کیسه و خریط. زر و پول و غیر آن .

فرهنگ معین

۱ - (اِمر. ) کیسه ، کیسة پول . ۲ - (ص مر. ) بی شرم ، پُررو.

گویش مازنی

/biroo/ بی جان - صاف روشن ۳خجالتی و کم رو

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

از پیوند "بی" و "رو" ساخته شده است که در گویش کردی بجای "بیا" که از پیوند "بی" و پسوند" ا"بکار میرود .

بپرس