بیرمی

لغت نامه دهخدا

بیرمی. [ ب َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به بیرم که آن را سلطانی نیز نامند وآن نام پارچه ابریشمی چون مثقالی است. رجوع به دیوان البسه نظام قاری ص 175 و نیز رجوع به بیرم شود.

فرهنگ فارسی

منسوب است به بیرم که آنرا سلطانی نیز نامند و آن نام پارچ. ابریشمی چون مثقالی است .

پیشنهاد کاربران

بیرمی نوعی رنگ است. رنگی مرکب از بنفش و ارغوانی و تیره تر از ابی آسمانی و روشن تر از کبود.
بیرمی نام قله ای از رشته کوه زاگرس واقع در استان بوشهر در مجاورت شهر خورموجاست که بخاطر رنگ آن بیرمی نامیده می شود. واز ویژگی های این کوه رنگ خاص آن است به نحوی که از نزدیک به رنگ قهوه ای و خاکی و از فاصله دور به رنگ بیرمی نمایان است. نمای این قله از بالا به شکل گل نیلوفر آبیپهن شده در میان دشت شهرستان دشتی استان بوشهر است که رنگ بیرمی گونش ، آن را به نیلوفر ابی شبیه تر می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

بیرمی در زمره قلل سیمرغ ایران و ۳۰ مین مرغ آن به شمار می آید و از صعب العبور ترین قله های جهان بشمار می رود که از نظر مسافت پیمایش بلندترین قله در بین قله های ایران محسوب می شود. گونه های متنوع حیات وحش را در خود جای داده است.

بپرس