بیرزه

لغت نامه دهخدا

بیرزه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) بارزد. بیرزد. بیرزی. بیرژه. بمعنی اول بیرزد باشد و آن صمغی است بغایت گنده و منتن و بعربی آنرا قنه گویند و با زای فارسی هم آمده است. ( برهان ). بیرژه. انزروت. ( ناظم الاطباء ). صمغی است مانند مصطکی سبک و خشک و مثل عسل صافی و تیزبوی. طبیعت آن گرم وخشک است و در علاج عرق النساء، نقرس و راندن حیض و انداختن بچه مرده از شکم مفید باشد و در مرهمها داخل کنند و معرب آن بارزد باشد. ( جهانگیری ) :
همچو مازو زفتشان لفج و سیه چون بیرزه
چون هلیله زردشان روی و ترش چون انبله.
مسعودسعد.
و رجوع به بیرزد و مترادفات کلمه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بیرزد بارزد .

دانشنامه عمومی

بیرزه ( به هلندی: Beerze ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در اومن واقع شده است. [ ۱] بیرزه ۲۳۳ نفر جمعیت دارد.
عکس بیرزهعکس بیرزه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس