بیرحمی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) صفت بیرحم.قساوت قلب. سنگدلی. بی مروتی. ( ناظم الاطباء ). قساوت : و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان برفت. ( سندبادنامه ص 153 ). دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری.
فرخی.
هنوزش دست بیرحمی دراز است هنوزش تکیه بر بالین ناز است.
نظامی.
به بیرحمی از بیخ و بارش مکن که نادان کند حیف بر خویشتن.
سعدی.
فرهنگ فارسی
۱ - سخت دلی قساوت مقابل رحم . ۲ - ظلم ستم .
مترادف ها
brutality(اسم)
خرق، بی رحمی، سبعیت، وحشیگری، جانور خویی
atrocity(اسم)
خشونت، قساوت، بی رحمی، سبعیت
savagery(اسم)
بی رحمی، وحشیگری، دد و دام
barbarity(اسم)
بی رحمی، وحشیگری، قساوت قلب
inclemency(اسم)
شدت، سختی، بی رحمی، بی اعتدالی، فقدان ملایمت، سنگدلی
sadism(اسم)
بی رحمی
فارسی به عربی
عمل وحشی , وحشیة
پیشنهاد کاربران
سفاکی
کسی که به طرفش رحم نکند و هوای او را نگیرد و به او بدی کند