بیرحمتی

لغت نامه دهخدا

بیرحمتی. [ رَ م َ ] ( حامص مرکب ) حالت بیرحمت. کیفیت و چگونگی بیرحمت. بیرحمی. سنگدلی. قساوت قلب : و از جمله بیرحمتی و سخت دلی او یکی آن بود... که... پرسید که عدد محبوسان چند است. فرمود که همه را بباید کشتن سی و شش هزار تن برآمد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 107 ).
ز بیرحمتی داده پیر مجوس
سواد حبش را بتاراج روس.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

بپرس