بیرجندی
/birjandi/
لغت نامه دهخدا
بیرجندی. [ ج َ ] ( اِخ ) ملا عبدالعلی فاضل بیرجندی منجم ایرانی. متوفی بسال 934 هَ. ق. از آثارش : بیست باب در معرفت تقویم و شرح تذکره خواجه نصیرالدین طوسی و شرح مجسطی و حاشیه ای بر شرح چغمینی قاضی زاده است. رجوع به فهرست اعلام التفهیم و کشف الظنون و دائرة المعارف فارسی شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بیرجندی (ابهام زدایی). بیرجندی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • رئیس حسن بیرجندی، منشی، تاریخ نگار و شاعر اسماعیلی• سیدمحمد بیرجندی تدین، از چهره های سیاسی و فرهنگی اواخر دوره قاجار و دوران پهلوی• محمدباقر بیرجندی، شاگرد میرزا حبیب الله رشتی، میرزای شیرازی و میرزا حسین نوری و از مشایخ روایت آیت الله مرعشی نجفی• محمدحسن ربانی بیرجندی ، از علمای معاصر شیعه• محمدهادی بیرجندی هادوی، فقیه و شاعر امامی قرن سیزدهم و چهاردهم• ملاعبدالعلی بن محمد بیرجندی، ریاضیدان و منجم سده های نهم و دهم• گویش بیرجندی، یکی از لهجه های فارسی نو در شهرستان بیرجند، در جنوب خراسان
...
...
wikifeqh: بیرجندی_(ابهام_زدایی)
دانشنامه آزاد فارسی
بیرجندیاز گویش های فارسی نو رایج در بیرجند، با بسیاری از واژگان فارسی. در بیرجندی، صامت ها همان صامت های فارسی است. تکیه روی آخرین واکة هجای پایانی می افتد. در واژه هایی که پس از واکة a یا e همخوانی حلقی ساکن h و «ح، ه» و «ع» باشد همخوان حذف و واکه ها کشیده می شوند، واکة a پیش از همخوان های b و f ساکن تبدیل به ow می شود و b و f می افتد، b به p، v و m تبدیل می شود، مانند asp «اسب»، tavar «تبر»، مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف مثل فارسی است. نشانه های مصدر مثل فارسی است، با این تفاوت که به جای واکة ـaـ پایانی ـeـ به کار می رود، مانند basten «بستن». پیشوند های فعلی عبارت اند از: ـbe، ـda، ـforu، ـvar، ـva، ـho و ـham. برخی از واژگان بیرجندی: fikk «سوُت»، golax «سنگریزه»، yalambu «بی عار»، hobasten «درگیرشدن»، olang «سبزه زار/چراگاه»، andu «خارش».
wikijoo: بیرجندی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید