بیدون

لغت نامه دهخدا

بیدون. [ ] ( ترکی - مغولی ، اِ ) نام خزانه زر سرخ و جامه های خاص که ظاهراً تحت نظارت و محاسبه وزیر بوده است. مؤلف تاریخ غازان در حکایت سی ودوم در ضبط کار خزانه و ترتیب مهمات و مصالح آن چنین نویسد: پیش از این معتادنبود که کسی حساب خزانه پادشاهان مغول نویسد یا آنرا جمعی و خرجی معین باشد.... در این وقت پادشاه اسلام ضبط آن چنان فرمود که خزانه ها جدا باشد هرآنچه مرصعات بود تمامت بدست مبارک در صندوق نهد... بر دفتر مثبت باشد و پادشاه آنرا قفل برزده... و هر آنچه زر سرخ بوده و جامهای خاص... بر قاعده وزیر مفصل بنویسد... و هر آنچه زر سفید و انواع جامها بود که پیوسته خرج کنند خزانه داری و خواجه سرایی دیگر را نصب فرمود... و وزیر جمع آنرا ثبت کرد... خزانه اول را نارین ودوم را بیدون میگویند و سبب آنکه تا هر لحظه پروانه را نشان نباید کرد. ( تاریخ غازان ج 2 ص 331 و 333 ).

بیدون. ( اِخ ) بخارخداة. نام یکی از شهریاران بخارا که بنا بنوشته نرشخی در تاریخ بخارا مدفن سیاوش را پس از ویرانی آباد نمود و او شوی خاتون بود و پدر طغشاده و بیدون در زمانی که عبیداﷲبن زیاد مأمور خراسان شد مرده بود وپسر او طغشاده شیرخوار بود و مادرش خاتون بجای او پادشاهی میکرد. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 28، 29، 49، 50، 51، 52 و شرح حال رودکی ج 1 ص 88 و 223 شود.

بیدون. ( ق مرکب ) ( از: بی + دون ) کلمه نفی یعنی بدون. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کلم. نفی یعنی بدون .

پیشنهاد کاربران

بیدون به معنی ظرف آلومینیومی حمل شیر دوشیده شده به بازار یا کارخانه

بپرس