بیدخشت. [ خ ِ ] ( اِ مرکب ) گزی که از ساقه های درخت بید خارج میشود. ( دائرة المعارف فارسی ). شکرکی که روی درخت بید بعلت شته ای مخصوص ایجاد میشود. بید انگبین. ( فرهنگ فارسی معین ). مَنّی که از صفصاف مشقق یعنی بید بیدخشتی تراود. منی است که بر اوراق بید افتد ببهاران و گاه به اندازه ای باشد که چند گز زمین را تر کند و زنبوران بر آن گرد آیند. و مردمان تازه آنرا چون عسل خورند و خشک آنرا مانند ملینی بکار برند. توده من و شیرینی که در بهار میان انبوهی از برگهای بید پدید آید بر سرشاخهای نو است و زنبوران برآن گرد آیند و باغبانان شیرینی را گرفته خشک کنند و در طب چون شیر خشت بکار برند. ( یادداشت مؤلف ) .
فرهنگ معین
(خِ ) (اِمر. ) شکرکی که روی درخت بید بوجود می آید. از آن برای نرم کردن ، سفید و شیرین کردن دارو استفاده می کنند.
فرهنگ عمید
ماده ای که از نوعی درخت بید گرفته می شود، این ماده در گرمای تابستان روی تنۀ درخت به صورت مایع تولید می شود. آن را با تیغه های فلزی آغشته به آرد از تنۀ درخت جمع می کنند و در ظرف آرد می ریزند که به هم نچسبد، طعمش شیرین و خاصیت آن شبیه خاصیت شیرخشت است و برای لینت مزاج و نرم کردن سینه و شیرین ساختن داروها به کار می رود، شکرک درخت بید، بیدانگبین.