بیدارهوش. ( ص مرکب ) هشیار. آگاه. کسی که همیشه متنبه باشد و دارای غفلت نبود. ( ناظم الاطباء ) : جهاندیده پیران بیدارهوش چو گفتار گویند کردند گوش.نظامی.سخنهای سقراط بیدارهوش پسند آمدی مرزبان را بگوش.نظامی.همان بیند آن مرد بیدارهوش که دیگر کس از خواب و خواب از سروش.نظامی.