بیدار بختی

لغت نامه دهخدا

بیداربختی. [ بی ب َ ]( حامص مرکب ) خوشبختی. خوش طالعی. مقبلی :
کرد بیداربختیم یاری
دادم از خواب سخت بیداری.
نظامی.

فرهنگ فارسی

خوشبختی ٠ خوش طالعی ٠ مقبلی ٠

پیشنهاد کاربران

بیدار بختی:
دکتر کزازی در مورد " بیدار بختی" می نویسد : ( ( بیداری یا خفتگی بخت که در شاهنامه فراوان از آن سخن رفته است، بیشتر کاربردی باور شناختی است تا پندار شناختی :در اسطوره های ایرانی ، بخت زنده و جاندار انگاشته می شده است. از آن است که گاه پهلوان تیره روز ، به آهنگ برانگیختن بخت خویش از خواب، به سوی کوهی که جایگاه بخت ها شمرده می شده است روی می آورده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )

بپرس