بیداد گشتن

لغت نامه دهخدا

بیداد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( حامص مرکب ) ستمگر شدن. ظالم گشتن :
چنان دادگر شاه بیداد گشت
به بیدادی کهتران شاد گشت.
فردوسی.
به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت. ( نوروزنامه ). || ظلم و ستم شدن :
همه رنج و تیمار من باد گشت
همان دین زردشت بیداد گشت.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

ستمگر شدن ٠ ظالم گشتن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس