بید بیدخشتی. [ دِ بیدْ خ ِ ] ( اِ مرکب ) صفصاف مشقق. فوکا. فیک . این بید را من در طهران دیده ام در بهار در بعضی شاخهای کریه و پربرگ و پیچیده آن مَنّی روان پیدا میشود و بسیار شیرین است و روانی آن بحدی که یک ذرع مربع از زمین زیر خود را تر کند و زنبور بسیاری برای خوردن آن بر شاخ و نیز بر زمین گرد آیند. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
صفصاف مشقق ٠ فوکا ٠ فیک ٠ این بید را من در طهران دیده ام در بهار در بعضی شاخهای کریه و پر برگ و پیچید. آن منی روان پیدا میشود و بسیار شیرین است و روانی آن بحدی که یک ذرع مربع از زمین زیر خود را تر کند و زنبور بسیاری برای خوردن آن بر شاخ و نیز بر زمین گرد آیند ٠