بیخوردی

لغت نامه دهخدا

بیخوردی. [ خوَرْ / خُرْ ] ( حامص مرکب ) بی خوردنی. بی طعامی. بی خورشی. نخوردن :
قدر به بی خوردی و خوابی در است
گنج بزرگی به خرابی در است.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

بپرس