بیخورد

لغت نامه دهخدا

بیخورد. [ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + خورد = خوردن ).
- بیخورد شدن ؛ از خورش و طعام بازماندن از میان رفتن اشتها.
- بیخورد و بیخواب شدن ؛ مضطرب و پریشان و آشفته شدن از غمی یا مصیبتی یا خطری :
چو بشنید این شاه پرتاب شد
از اندوه بیخورد و بیخواب شد.
فردوسی.

پیشنهاد کاربران

بپرس