بیخور و خواب

لغت نامه دهخدا

بیخور و خواب. [ خوَ / خ ُ رُ خوا / خا ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی میل به خوردن و خفتن. ( اشتینگاس ). || مضطرب و پریشان از غمی یا مصیبتی یا خطری. || مرتاض و ریاضت کش. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بی میل به خوردن و خفتن ٠ یا مضطرب و پریشان از غمی یا مصیبتی یا خطری ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس