بیخه

لغت نامه دهخدا

بیخه. [ خ َ/ خ ِ ] ( اِ مرکب ) بیخ. اصل. ( آنندراج ) :
چنان بیخه و ریشه های متین
که رگ رانده در مغز گاو زمین.
ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بیخ ٠ اصل ٠

پیشنهاد کاربران

هم نظر با آقای شریفی هستم. در اطراف فسا هم منطقه ای به نام "بیخۀ دراز" داریم که دشتی در میان کوه ها است.
واژه ای که بیشتر درجنوب کاربرد داردوبیخه دشتی وسیع است که میان کوهستان های مجاور که ازهرطرف به کوه محصوراست، و دراصطلاح چندبیخه عبارت از بیخ فومستان وبیخ احشاموبیخ فال وگله دار وغیره همه در دشت های میان کوهستانهای زاگرس واقع است.

بپرس