بیخ گوش کسی : بر چهره یا بناگوش کسی، ( ( تا آمد حرف بزند سرگرد خواباند بیخ گوشش . ) ) ( نامه ها ۵۹ ) 2 - نزدیک گوش کسی ، بسیار نزدیک کسی. ( مترادف: بغل گوش کسی ) : ( ( چند بار ترمز ماشینی و بد و بی راه راننده را بیخ گوش خود شنید. ) ) ( درازنای شب، 24 )