بیخ کند. [ ک َ ] ( ن مف مرکب ) کنده شده از بیخ : ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفرازوز تو شده بخل و جهل سرزده و بیخ کند.سوزنی.- بیخ کند کردن ؛ استیصال. ( یادداشت بخط مؤلف ). از بن برانداختن.