بیحوصله کردن

مترادف ها

pester (فعل)
چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن

فارسی به عربی

ضائق

پیشنهاد کاربران

امان کسی را بریدن
لهجه و گویش تهرانی
بی تاب کردن
صبر از دل بردن
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوان یغما را
حافظ

بپرس