گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شود
گه بکردار یکی بیجاده گون مجمر شود.
فرخی.
می بیجاده گون خواهد بت سیمین ذقن خواندبتی خواند که او را شاخ باغ نسترن خواند.
فرخی.
گلنار همچو درزی استاد برکشیدقواره حریر ز بیجاده گون حریر.
منوچهری.
ز بیجاده گون باده دلفروزفشاندند بیجاده بر روی روز.
نظامی.
بیا ساقی از باده جامی بیارز بیجاده گون گل پیامی بیار.
نظامی.
- بیجاده گون تیغ ؛ شمشیر خون آلود خونریز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).